باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس بوسه می زد بر دو چشمم , گریه با لبهای خیسش
باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری با عطرِ آهنگ تو می رقصد با شعر باران تو می گیرد..