اس قشنگ s ghashang

اس قشنگ
s ghashang


اه چه شود اگر شبی بر لب من نهی لبی
تا به لب تو بسپرم
 جان به لب رسیده را

  

اس قشنگ
s ghashang


بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام


اس قشنگ
s ghashang


دلی بستم به آن عهدی که بستی
تو آخر هر دو را با هم شکستی


اس قشنگ
s ghashang


اگر دورم زدیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا آن است که نامت را همیشه زیر لب دارم


اس قشنگ
s ghashang


فریاد از آن نرگس مستی که تو داری
آه از دل بیگانه پرستی که تو داری


اس قشنگ
s ghashang


تپیدن ، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مردن
بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد


اس قشنگ
s ghashang


سراغ یار می پرسم به هر کس می رسم اما
به خود آهسته می گویم که یا رب بی خبر باشد


اس قشنگ
s ghashang


رفت از نظر و، ز دل نرفت این غلط است
کز دل برود، هر آنکه از دیده برفت


اس قشنگ
s ghashang


رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم
شوم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد


اس قشنگ
s ghashang


شمع، گیرم که پس از کشتن پروانه گریست
قاتل از گریه بیجا گنهش پاک نشد


اس قشنگ
s ghashang