کدام راه است که پای خسته را نشناسد کدام کوچه خالی از خاطره است و کدام دل هرگز نتپیده به شوق دیدار بیا تا برایت بگویم از سختی انتظار که چگونه در روزهای بارانی رنگ هذیان به خود میگیرد ….
وقتی که می رفتی، بهار بود … تابستان که نیامدی، پاییز شد … پاییز که برنگشتی، پاییز ماند … زمستان آمد اگه نیایی، پاییز می ماند … تو را به دل پاییزی ات قسم می دهم … فصل ها را به هم نریز …
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟ پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟ که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟ ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی